نمایش نتایج: از 1 به 4 از 4

موضوع: رفتار بد همسرم با خانوادم

2538
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Apr 2020
    شماره عضویت
    43600
    نوشته ها
    2
    تشکـر
    1
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    Post رفتار بد همسرم با خانوادم

    ۲۶ سالمه و همسرم ۲۹ تقریبا ۴ سال و نیمه ک ازدواج کردیم . یکسال بعداز ازدواجمون شوهرم ی دعوای بدی با خانوادم گرفت و کلا قطع رابطه کرد و ب من هم گفت بین من و خانوادت یکی رو انتخاب کن..
    . من بخاطر اینکه شوهرم آروم کنم و ب امید اینکه بعد از عصبانیت آروم میشه و همه چیو فراموش میکنه قبول کردم ولی نمیدونستم که این عصبانیت ادامه پیدا میکنه و حدود یک سال و نیم من را از دیدن پدر و مادرم محروم کرد و هیچ رابطه ای با آنها نداشت بعد از این مدت با گریه و التماس و خواهش و قهر و به هر حال به هر روشی کم‌کم دوباره رابطه ها شروع شد ولی سرد.البته از جانب همسرم چون خانوادم هیچ وقت حتی ب روی خودشونم نیاوردن و همیشه خوب بودن. الان دو سال و نیم از این موضوع میگذره ولی همسرم هیچ وقت با دلخوشی نیومده خونه پدرم همیشه بعدش یه تشنج ایجاد کرده بین خودم و خودش الانم که چند وقته میگه اصلا دوست ندارم بیام خونتون حتی دیشبم که من خونه پدرم بودم به انتظار اینکه شام میاد و مادرم کلی تدارک دیده بود اومد دنبالم و گفت نه شام نمیمونم و منم شام نخورده باهاش برگشتم و هر چقدر هم پدر و مادرم اصرار کردند که بمونین شام رو بعد برید قبول نکرد. مطمئنم دلشون شکست تو ماشینم کلی سرم داد زد که اصلا دلم نمیخواد خانواده تو ببینم با چه زبونی بهت بگم وقتی میبینمشون دوست دارم خفه شو ن کنم حالم ازتون بهم میخوره من هیچ دلخوشی ازشون ندارم و هر چقدر دلیل ازش می خوام دلیل قانع‌کننده‌ای نداره که بهم بده من دیگه نمیدونم چیکار کنم با اینکه باردارم هستم و دیشب تا حالا یه ریز گریه می کنم حالم بده میگه من تو رو منع نمی کنم که بری ولی خودم دوست ندارم بیام و تو اصرار تو باعث میشه دوباره درگیری‌های دعوای جدید شروع بشه و من منتظر این موقعیت هستم که تشنج ایجاد بشه و یه دعوای دیگر راه بندازم پس به نفع خودته که فعلاً اصرار نکنی که من به اونجا بیام به همین رفتن خودت بسنده کند تا بدتر از این نشده و این هم بدون اگه تو خونوادت عروسی و جشن باشه یا غمی بشه من نمیام و حتی عروسی برادرات دوست ندارم و نمی ذارم که بری...از اون لحظه به بعد قلبم شکسته فکر می کنم اگه داداشم ازدواج کنه و من نرم چی میشه از اینکه پدر و مادرم اینقدر دوستش دارن بهش احترام میزارن ولی هیچ وقت نمی خواد خوبیها را ببینه و مدام دنبال سوژه و بهونه میگرده ک ایراد بگیره ...مادرت اینکارو کرد‌.... اونطور گفت ..... من نمیدونم باید چیکار کنم واقعا دارم کم میارم و داغونم

  2. بالا | پست 2


    عنوان کاربر
    مدیر کل
    تاریخ عضویت
    Nov 2019
    شماره عضویت
    42303
    نوشته ها
    220
    تشکـر
    0
    تشکر شده 71 بار در 62 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : رفتار بد همسرم با خانوادم

    با سلام خدمت شما
    دوست عزیز احساسات شما در این زمینه با توجه به مشکلاتی که مطرح کردید کاملا قابل درک است.
    اجتمال کدورت و ناراحتی در بین همسران و خانواده ها همواره وجود داشته و دارد.
    نمی دانیم دقیقا چه اتفاقی رخ داده و چه اختلافی بین ایشان و خانواده شما رخ داده است ه ایشان تا این حد واکنش منفی نشان می دهند.
    سهم شما هم در این اتفاق شاید همان همراهی تان بوده و اینکه خودتان را از دیدن خانواده خودتان محروم کرده اید.
    درست توضیح ندادید و این بخش از صحبتهای شما مبهم بود که اگر ایشان مانع شما نمی شوند و فقط خودشان تمایل به برقراری رابطه ندارند، شما چرا به تنهایی رفت و آمد نمی کنید و این جزو گزین های شما نبوده و به جای آن خودتان هم قطع رابطه کرده اید.
    به نظر می رسد این مسئله فقط در این زمنه نباشد و این یک الگوی رفتاری است که ایشان خواسته هایشان را با پرخاشگری و کنترلگری پیش می برند و شما هم تسلیم خواسته های ایشان می شوید و بر خلاف میل باطنی خودتان مطابق میل ایشان رفتار می کنید.
    با این سبک رفتاری پیامی که به ایشان می دهید این است که نیازها و خواسته های ایشان اولوی و ارجحیت دارد و شما تحت هر شرایطی همواره او را همراهی خواهید کرد.
    به نظر می رسد نوعی از نپختگی و عدم بلوغ احساسی- عاطفی و عدم وجود مهارت مدیریت هیجان منفی و خشم در ایشان وجود دارد که خب مسلما تا خودشان نخواهند تغییری هم نخواهند کرد.
    اما از آنجا که هر کسی خودش مسئول رسیدگی به نیازها و خواسته های خودش است، سوال اصلی که در اینجا مطرح می شود این اس که شما تا کنون در مسیر رسیدن به خواسته ها و نیازهایتان چه اقداماتی انجام داده اید
    آیا همواره موضع منفعلانه ای اتخاذ کرده اید با این امید که ایشان دلشان بسوزد و یا تغییر کنند؟
    یا اینکه تلاش های فعالانه ای کرده اید و اقداماتی را در این مسیر انجام داده اید؟
    آیا تلاشی برای مشخص کردن مرز و محدوده های خودتان کرده اید؟
    آیا تا به حال شده که شما شرط بگذارید یا اینکه همواره ایشان خواهان و درخواست کننده بودند و شما تبعیت کننده بوده اید؟
    به نظر می رسد در اینگونه موارد که به شدت احساس قربانی شدن داریم و فکر میکنیم مورد ظلمی واقع شده ایم که توانایی هیچگونه اقدامی نداریم، اگر به سهم و نقش خودمان در ایجاد و شکل گیری شرایط موجود فکر کنیم، متوجه می شویم ما هم در این ماجرا اثر داشته ایم.
    به این ترتیب می توانیم به جای اینکه خودمان را محکوم به تحمل شرایط ناخوشایند ببینیم، به این فکر کنیم که چگونه می توانیم برای تغییر شرایط و حرکت در مسیر خواسته ها و انتظاراتمان اقدامات موثرتری انجام دهیم و به جای نشستن و در انتظار دیگران بودن، خودمان آغازگر باشیم.
    با توجه به شرایط خاصی که دارید و اینکه به زودی مادر می شوید و یک نقش به نقشهای دیگرتان در زندگی اضافه می شود، اهمیت این مسئله بیتر هم خواهد شد و بهتر برای بهبود اوضاع و کیفیت رابطه تان کاری کنید.
    به شما توصیه می شود هر چه سریعتر برای انجام بررسی دقیقتر از یک زوج درمانگر کمک حرفه ای دریافت نمایید تا بتوانید این چالش را حل کنید.
    در کنار آن دریافت مشاوره فردی برای توانمندسازی بیشتر و کسب مهارتهای لازم و ارزیابی بیشتر در زمینه مسائل درونی خودتان هم توصیه می شود تا بدانید چه موانعی تا کنون بر سر راهتان مانع حرکت شما بوده اند و چگونه می توانید با برطرف کردن آنها در مسیر زندگی و رابطه دلخواهتان و به طور کلی خواسته ها و نیازهایی که دارید، اقدامات موثری انجام دهید.

  3. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Apr 2020
    شماره عضویت
    43600
    نوشته ها
    2
    تشکـر
    1
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : رفتار بد همسرم با خانوادم

    سلام‌ و عرض ادب
    از راهنمایی جامع و کاملتان ممنونم ‌در پاسخ به سوالتان اینکه همانطور که گفتم حدود ۴ سال پیش ک ایشون من رو منع دیدار با خانواده ام میکرد از چندین راه ک یا سر موضع خود ایستادن و تهدید به قهر و طلاق و یا حتی ترحم و دلسوزی و حتی واسطه قرار دادن خانواده ایشان برای آشتی دادنش با خانوادم تلاش کردم که در نهایت خودم بعداز یکسال ونیم موفق شدم و رفت و آمدها شروع شد ک باز همسرم همیشه اینو بهم متذکر میشه ک فقط بخاطر تو من کوتاه اومدم وگرنه هیچوقت دوست نداشتم...در مورد کدورتی ک الان هست باعثش دعوای لفظی و حتی درگیری بردارم با همسرم بود ک برادرم بطور اتفاقی صدای گریه و بحث من و همسرم رو شنید و بدون در زدن وارد اتاق منزل پدرم شد و با نگرانی گفت که چی شده چرا گریه میکنی؟ ک همسرم شاکی شد و عصبانی از اینکه بدون حتی در زدن چرا باید خودش رو مداخله بده د این باعث دعوای خیلی وحشتناکی شد ... بعداز چند روز ک مادرهمسرم درخواست کرد ک من برگردم مادر بنده من رو برد منزل ایشان و چون واقعا دلخور بودن چندکلمه حرف اونجا زدن ک مثلا چرا پسرتون نمک خوردن نمکدان شکستن و این حرفا ... ک از قضا این حرفا با شاخ و برگ بیشتر ب همسرم ک واقعا شخصیت حساسی داره انتقال پیدا میکنه و کینه ایشون با شخص مادرم هرروز بیشتر و بیشتر میشه و اجازه رفت و آمد نمیده .از اون ماجرا حدود ۲سال و نیم میگذره ک بنده نصف اون مدت منع شدن از دیدار خانوادم رو در منزل مادرشوهر با شرایط بسیار سختی گذروندم و نصف دیگرشو ب منزل خودم اومدم با هزار سختی.... خلاصه ک الان و امروز مشکل من فقط اینه ک هنوزم همسرم اون خاطرات تلخ رو بیاد داره و مدام تو ذهنش تداعی میشه و میگه وقتی میام خونتون یه حس جنون بهم دست میده میخوام بلند شم و دعوا بگیرم .همش حرفایی ک مادرم ب مادرش زد رو یادآوری میکنه و میگه وقتی کسی بهم میگه من نمک خوردم و نمکدان شکستم من هرگز نمیتونم دوباره رو سفرش بشینم. و هرچقدر هم مادرم بهش محبت میکنه اصلا نمیبینه و میگه برام هیچ اهمیتی نداره... الانم میگه تو میتونی هرچقدر دوست داری بری پیش خانوادت ولی از من نخواه بیام چون واقعا سختمه...وقتی میام حالم بد میشه و همش منتظر یه تلنگرم..... دوست ندارم ببینمشون... ولی از طرفی دیگ پدر مادرم دوسش دارن و همیشه سراغش رو میگیرن و میخوان ک ببیننش ... و من هر بار بهونه خستگی و کار و .... میگیرم و میگم وقت نمیشه‌.... وگرنه حتما ک میاد ... ولی خسته شدم

  4. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    تیم مشاوره
    تاریخ عضویت
    Nov 2018
    شماره عضویت
    39631
    نوشته ها
    1,440
    تشکـر
    0
    تشکر شده 473 بار در 393 پست
    میزان امتیاز
    7

    پاسخ : رفتار بد همسرم با خانوادم

    سلام به شما دوست عزیز
    احساسات شما قابل احترام می باشد دقت کنید که اگر شما بخواهید تمام تمرکز خود را بر مشکلات همسرتان و خانوادیتان قرار بدهید امکان آسیب به زندگی مشترکتان نیز افزایش می یابد در این مسیر بهتر است سعی کنید که در احترام و بدون طرفداری از فرد خاصی احساسات خودتان را به همسرتان بیان کنید و به ایشان نیز بیان کنید که تصمیم گیری در این مورد را به خودشان واگذار می کنید .
    بهتر است از تمرار مداوم این موضوعات خوداری کنید چون بحث مکرر بین شما و همسرتان در مورد این موضوع می تواند باعث شود که همسرتان بازهم خانوادیتان را مقصر این بحث ها بدانند و کدورت ها افزایش یابد پس بهتر است سعی کنید که مسیر زندگی مشترکتان را از زندگی خانوادگی جدا بدانید و سعی کنید که بر مبنای احترام در این مورد صحبت کنید تا ایشان خودشان بر اساس احساسات شما تصمیم گیری کنند .

  5. کاربران زیر از ravanshenas-therapy بابت این پست مفید تشکر کرده اند


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

من، که، از، به،

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد